دیشب وقتی چستر اومد خونه ی مامان اینا واقعا خسته و کلافه بودم ، تقریبا هر وقت صبح زود بیدار میشم از غروب به بعد دیگه حال زندگی کردن ندارم .
و دقیقا همون موقع بود که داشتم غذا میپختم برای شام و بسیار خسته و نالان بودم که چستر از توی پذیرایی صدام زد و گفت کمک نمیخوای عزیزم ، مادرم که کنارش نشسته بود به عزیزم گفتن چستر خندید ، چون مادرم سنش زیاد ، این قربون صدقه ها براش غیر عادیه ، چسترم گفت چرا میخندی مامان من عاشق این زنم ، خیلی میخوامش . و درست در همون لحظه خستگی آ از تنم رخت بست . چستر کمی خجالتیه ، اولا عادت به قربون صدقه رفتن تو جمع رو نداشت و بعد هر قربون صدقه کلی قرمز میشد از خجالت ولی چون من دوست دارم بخاطر من تغییر کرده و سعی میکنه ابراز علاقه کنه تو جمع ، هم تو جمع خانوادگی خودمون که البته بیشتر تو جمعی که فقط مامان بابامو خواهرام باشن هم تو جمع خانوادگی خودشون .و این تغیر برام خیلی دلچسبه .
خلاصه بعدشم ظرفای شام رو شست و کلی کمکم کرد .
شب موقع خواب خیلی عصبی بودم از خودم ، از اینکه بخاطر یه صبح زود بیدار شدن انقدر کم انرژی و بی حوصله میشم . و چستر بهم گفت که از این به بعد هر وقت خواستی بیدار شو . حتی ساعت ۴ بعد از ظهر . فقط وقتی از خواب بیدار شدی به کارات برس . گوشی و تی وی و بذار برای بعد از اینکه به کارای خونه رسیدی . این طوری هم از خودت و خوابت راضی همازخونه اگه هرروز ی ساعت به خونه رسیدگی کنی دیگه همیشه خونه تمیزه. خیلی ارومم کرد با حرفاش . گفت اشتباه از من بوده که خیلی زوم کردم رو ساعت خوابت ، اگه خواب برات انقدر لذت بخشه هر قدرکه دوست داری بخواب در روز . :)))
و امروز ظهر که بیدار شدم کارایی رو که چستر گفته بود انجام دادم ، یعنی تقریبا از وقتی بیدار شدم دارم کار میکنم . و تازه الان گوشی گرفتم دستم .
فردا مادر شوهر و پدر شوهر عزیزم میان و باید خونه مثل دسته ی گل باشه .
برم بخوابم که فردا بازم کلی کار دارم .
راستی فیلم روزی روزگاری در هالیودم دیدیم ، من اصلا خوشم نیمد . چند شب پیشم جوکر دیدیم ، از اون خوشم اومد.
+چستر من خیلی خوبه که انقدر تو کارای خونه بهم کمک میکنی ، انقدر درکت بالاست و نمیذاری من تنهایی خسته بشم از انجام کارا . تو بهترینی
درباره این سایت